قانون جذب؟ آری یا خیر؟

«اهداف و رویاهای خودتان را روی کاغذ بنویسید/به تصویر بکشید و روی دیوار خود بچسبانید و هرروز ۵ الی ۱۰ دقیقه با حس مثبت به آنها نگاه کنید و انرژی بفرستید تا کائنات خواسته‌ی شما را محقق کنند»

احتمالاً جملاتی نظیر بالا را شنیده باشید. ممکن است به چنین مزخرفاتی اعتقاد داشته باشید یا نداشته باشید، حتّی ممکن است بارها از آن نتیجه گرفته باشید و لذا به یکی از پیروان سرسخت این عقیده در آمده باشید. در هر صورت از شما دعوت می‌کنم در ادامه‌‌ی این پست، ما را همراهی کنید تا این مسئله را بررسی کنیم.

بیایید یک شاهد برای درست بودن و یک شاهد برای نادرست بودن آن بیاوریم و اینگونه کار را بیاغازیم.

شاهد بر درستی: بزرگواری که برنده‌ی جام قهرمانی در یک رقابت ورزشی یا علمی شده، در مصاحبه‌اش اعلام می‌کند که همیشه خودش را در آن موقعیّت تصور می‌کرده. او از کودکی عکس فلان ورزشکار را بر دیوار اتاقش داشته و همیشه خود را تصور می‌کرده که مانند او باشد. یا مرد ثروتمند کت‌شلواری‌ای که می‌خواهد بسته‌ی آموزش قانون جذبش را به شما بفروشد، ادّعا می‌کند که خودش با انجام این تمرین‌ها به موفّقیّت مالی دست یافته.

شاهد بر نادرستی: دانشجویی که تمرین ۳ جبرخطی را باید تا دو هفته‌ی بعد بفرستد. او روی یک کاغذ آ۴ با خط درشت و خوانا می‌نویستد «تمرین ۳ جبر خطّی» و آن را به روی دیوار اتاقش می‌ زند و طی دو هفته هر روز جلوی دیوار اتاق می‌ایستد و با تمرکز و حال خوب، به آن کاغذ نگریسته و انرژی می‌فرستد و با این کار درخواست خود را به کائنات و جهان هستی می‌فرستد و ناگهان می‌بیند تمرین خود به خود انجام شده و فایلش در سامانه آپلود شده.

در اینجا به احتمال زیاد در حینی که مخالفان قانون جذب از خواندن این پست غرق در لذّت هستند و احساس پیروزمندی غرورآمیزی دارند، مدافعان قانون جذب به میدان می‌آیند و می‌گویند «بله! صرف انرژی فرستادن که مشکلی را حل نمی‌کند. بلکه باید تلاش هم بکنید» خوب شاید اینگونه منطقی به نظر برسد ولی باز یکی دیگر از ادّعاهایی که درباره‌ی قانون جذب شنیده بودم را برایتان بازگو می‌کنم و آن را تبصره‌ی «رهاکن!» می‌نامم. البتّه ممکن است جزئیات آن را به طور دقیق درست بازگو نکنم.

شخصی ادّعا می‌‌کرد که یک مبل زیبا را دیده بوده که قیمت بالایی هم داشته و او از عهده‌ی پرداختش بر نمی‌آمده و آن خواسته‌اش را روی کاغذی نوشته و آن را در جعبه‌ای انداخته و دیگر رهایش کرده (یعنی اینطور نبوده که شب و روز مدام بهش فکر کند). سپس پس از مدّتی -یادم نیست چه مدّتی ادّعا فرموده بود ولی بیایید فرض کنیم دو ماه- یک اعلامیه‌ی تخفیف شگفت‌انگیزی برای آن مبل می‌بیند و موفق می‌شود آن را بخرد و این را به نوعی از مصادیق قانون جذب می‌داند.

خوب حقیقتش من که باور نمی‌کنم چنین تخفیفی به خاطر اینکه این بزرگوار آن مبل را روی یک تکه کاغذ نوشته یا نقاشی کرده و سپس در جعبه‌ی جادویی‌اش گذاشته پدید آمده باشد. لابد دلیل دیگری داشته. مثلاً شاید به علّت گران بودنش کسی آن را نمی‌خریده و فروشنده به این نتیجه رسیده که برای فروش آن باید روی آن تخفیف بگذارد. یا حالا هر علّت دیگری. و در کل فرستادن درخواست به کائنات و فرکانس و ارتعاش و این مزخرفات را قبول ندارم. چه بدانم شاید هم درست باشد ولی من مهر تأییدی بر آن نمی‌بینم. اگر کائنات پیامبری می‌فرستاد تا با فرستادن انرژی خورشید را نصف کند یا ساختمانی را در هوا معلّق نگه دارد، شاید باور می‌کردم ولی تابه‌حال نه تنها خودم چنین چیزی ندیده‌ام بلکه حتّی تعریفش را هم نشنیده‌ام. اگر شنیده بودم، باور کردن یا نکردنش مورد بحث می‌بود ولی حتّی اگر هم به ادّعای دیگران اعتماد داشته باشم هم چنین ادّعایی نشنیده‌ام.

ولی قانون جذب به هر حال خیلی مواقع ظاهراً درست کار کرده و منطقی هم بوده. بیایید یک سناریو را بررسی کنیم:

فرض کنید شما هر روز دارید از خیابانی می‌گذرید. خوب فعلاً چیز خاصی نیست. امّا یک روز دزدی وارد ساختمان شما می‌شود و درنتیجه به این فکر می‌افتید که باید برای ساختمانتان یک دوربین مداربسته نصب کنید. روز بعد که دارید از آن خیابان می‌گذرید، یک مغازه‌ای را می‌بینید که تابلو زده که دوربین مداربسته و تجهیزات مشابه می‌فروشد و نصب می‌کند. دیدید قانون جذب درست کار کرد!؟ و شگفتا که به چه سرعتی هم کار کرد!! درست فردای همان روزی که به دوربین مداربسته فکر کردید، یک مغازه‌ی دوربین مداربسته در خیابان مد نظر سبز شد که به یقین نتیجه‌ی قانون تخلّف‌ناپذیر جذب است.

امّا نه! در واقع آن مغازه همیشه آنجا بوده. فقط شما به آن توجّهی نمی‌کردید. ولی این بار چون به دوربین مداربسته نیاز داشته‌اید، ناخودآگاه ذهنتان به دنبال آن است و وقتی مثل هرروز تابلوی دربین مداربسته را می‌بینید، به جای آنکه ذهنتان به طور ناخودآگاه آن را به عنوان یک چیز کم اهمّیّت رد کند. آن را مورد توجّه بخش خودآگاه ذهنتان قرار می‌دهد.

این یک مثال ساده و قابل درک بود. یک مثال همچنان قابل درک ولی کمی پیچیده‌تر، مثال موفّقیّت در کسب و کار است. وقتی که شما بر روی تخته‌ی آرزوها/اهداف خود موفّقیّت مالی را می‌نویسید، ناخودآگاه ذهن شما بر روی موفّقیّت در کسب و کارتان متمرکز می‌شود و به طور ناخودآگاه تلاش می‌کند تا هر فرصتی که بتواند به شما در پیشرفت کسب‌وکارتان کمک کند را شناسایی کند و تمام راهکارها و ایده‌های ممکن برای پیشرفت مالی‌تان را در نظر بگیرد. همچنین به طور خودآگاه و ناخودآگاه پیشرفت و تلاش و حرکت شما را به سمت موفّقیّت در مسیر هدفتان را مورد سنجش قرار داده و با سیسیتم‌های پاداش مغزی، انگیزه‌ی شما را برای تلاش بیشتر در آن راستا تقویت می‌کند. هر موقع بخواهید اشتباهی بکنید، مثلاً خرج اضافه، فوراً هدفتان را به شما گوشزد می‌کند و می‌گوید که اگر هدفت برایت مهم هست از این کار بپرهیز. هرگاه مشتری بالقوه‌ای یافت شود، ذهن شما ناخودآگاه تلاش می‌کند تا او را تشخیص دهد و راه تبدیل او به مشتری بالفعل را بیابد. وقتی دارید اخبار را می‌خوانید/می‌شنوید، ناخودآگاه ارتباط آنها را با کارتان می‌سنجد و اگر می‌تواند از آن برای بهبود کسب‌وکارتان بهره بگیرد، سریعاً آن را به [بخش خودآگاه ذهن] شما اطّلاع می‌دهد.

جمع‌بندی: قانون جذب به عنوان یک چیز ماورایی انرژی و فرکانس و ارتعاش و این‌ها را قبول ندارم امّا یک نوعی قانون جذب وجود دارد که نه در کیهان و کائنات، بلکه در درون مغز ما و به خاطر بخش ناخودآگاه مغزمان کار می‌کند